مهم ترین دارایی بانتن [ فصل ۳ ]
فصل ۳ پارت ۱
از زبان هینا:
ت همون حالت گردنمو بوسید ک یکمی مور مور شدم و خجالتم ۱۰ برابر شد دوباره دستمو گرفتو ب سمت اتاق خواب خودش رفت و منم باهاش رفتم وارد اتاق شد و بدون حرفی درو بست و قفل کرد و منم کشید سمت تخت رو تخت افتادم ک خودش کنارم نشست و سرشو تو دستاش گرفت و گفت
مایکی: لعنتی
هینا: چی شده مایکی؟
مایکی: ت چرا بم نگفتی رئیس کمپانیت ایزاناس؟
هینا: من خودمم نمیدونستم امروز فهمیدم
مایکی : اوففف
بلند شدم و کنارش لبه ی تخت نشستم ک سرشو رو شونم گذاشت ( عکس ۲ )
مایکی: ت ک اونو دوس نداری؟ داری؟
هینا: معلومه ک دوستش ندارم مایکی .. من فقط تو رو دوس دارم
مایکی : جدی؟*خر ذوق *
هینا: معلومه
مایکی:پسسس بیا باهم خوشحال باشیم
هینا: قبوله
ک مایکی ی لبخند کوچیک زو و رفت ت فاز کیوت بودن و از روی کمد ی ظرف برداش ک توش دورایاکی بود
سمت گرفت
مایکی: بخور.. خوشمزس
هینا : ممنون
و یکی برداشتن و مایکی هم دوتا همزمان برداشت ک کرد توی دهنشو با لپایی باد گرده گفت
مایکی: هنا حیکا هنیم؟( الان چیکار کنیم؟)
هینا: خبببب فیلم ببینیم؟ بریم گردش یا بریم..
مایکی ک دورایاکیشو کامل خورده بود گفت : استخر... بریم استخر؟
هینا: من با ت مشکلی ندارم ولی جلو بقیه با لباس شنا؟......راستییی من لباس شما ندارمممممم
مایکی: میدونستم احتمالا میری استخر برای همین مائو خریدم برات ت کشورهای
منم خر ذوق پریدم بغلش و دستشو گرفتم از تخت اوردم پایین و رفتیم سمت استخر ک طبقه ی همکف بود رفتیم کنارش ک دیدیم کسی نیست انگار قرار نبود کسی بیاد ت راه کسی رو ندیدم پس شاید همشون رفتن بیرون؟
ک رسیدیم استخر
مایکی: برو مائوتو بپوش
باشه ای گفتم و سمت کمدی ک اونا بود رفتم توش ی لباس شنای دو تیکه قرمز رنگ بود و ی عینک قرمز رنگ برای شنا پشت پرده لباسامو عوض کردم و دیدم ک مایکی جلوم با لباس مائو خودش ک فقط شلوارک بود رنگ مشکی وایساده یکمی ک چی بگم خیلی خجالت کشیدم ولی مایکی دستمو گرفت و رفتیم کنار استخر مایکی پاشو گذاشت ت اب و کامل رفت ت آب و بعدش منو بغل کرد منم گذاشت ت ک من شنا بلد نبودم یهو رفتم زیر و مایکی سریع مند کشوند بالا و پاشو زیرم گذاشت ک دوباره نرم پایین موهای هر دومون خیس و چسبیده ب سر بود و ب هم زل زده بودیم ک مایکی منو ب..و....س....ی ...د و بعدش بغلم کرد و توی آب چرخید منم از هیجان داشتم میمیرم
مایکی: حال میکنی؟ تمام تلاشمو میکنم ک ت خوشحال باشی هینا .. بخاطرت هر کاری میکنم
هینا: منم بخاطرت هر کاری میکنم مایکی و ممنون ک کنارمییی *با لبخند*
ک مایکی هم دوباره ت آب منو چرخوند
از نظر کوکو: ( کوکو با بقیه رفته گردش و ت ذهنش میگه این حرفارو)
کوکو: باید هینا رو بدست بیارم من واقعا عاشقشم
ادامه دارد....
لایک و فالووو
از زبان هینا:
ت همون حالت گردنمو بوسید ک یکمی مور مور شدم و خجالتم ۱۰ برابر شد دوباره دستمو گرفتو ب سمت اتاق خواب خودش رفت و منم باهاش رفتم وارد اتاق شد و بدون حرفی درو بست و قفل کرد و منم کشید سمت تخت رو تخت افتادم ک خودش کنارم نشست و سرشو تو دستاش گرفت و گفت
مایکی: لعنتی
هینا: چی شده مایکی؟
مایکی: ت چرا بم نگفتی رئیس کمپانیت ایزاناس؟
هینا: من خودمم نمیدونستم امروز فهمیدم
مایکی : اوففف
بلند شدم و کنارش لبه ی تخت نشستم ک سرشو رو شونم گذاشت ( عکس ۲ )
مایکی: ت ک اونو دوس نداری؟ داری؟
هینا: معلومه ک دوستش ندارم مایکی .. من فقط تو رو دوس دارم
مایکی : جدی؟*خر ذوق *
هینا: معلومه
مایکی:پسسس بیا باهم خوشحال باشیم
هینا: قبوله
ک مایکی ی لبخند کوچیک زو و رفت ت فاز کیوت بودن و از روی کمد ی ظرف برداش ک توش دورایاکی بود
سمت گرفت
مایکی: بخور.. خوشمزس
هینا : ممنون
و یکی برداشتن و مایکی هم دوتا همزمان برداشت ک کرد توی دهنشو با لپایی باد گرده گفت
مایکی: هنا حیکا هنیم؟( الان چیکار کنیم؟)
هینا: خبببب فیلم ببینیم؟ بریم گردش یا بریم..
مایکی ک دورایاکیشو کامل خورده بود گفت : استخر... بریم استخر؟
هینا: من با ت مشکلی ندارم ولی جلو بقیه با لباس شنا؟......راستییی من لباس شما ندارمممممم
مایکی: میدونستم احتمالا میری استخر برای همین مائو خریدم برات ت کشورهای
منم خر ذوق پریدم بغلش و دستشو گرفتم از تخت اوردم پایین و رفتیم سمت استخر ک طبقه ی همکف بود رفتیم کنارش ک دیدیم کسی نیست انگار قرار نبود کسی بیاد ت راه کسی رو ندیدم پس شاید همشون رفتن بیرون؟
ک رسیدیم استخر
مایکی: برو مائوتو بپوش
باشه ای گفتم و سمت کمدی ک اونا بود رفتم توش ی لباس شنای دو تیکه قرمز رنگ بود و ی عینک قرمز رنگ برای شنا پشت پرده لباسامو عوض کردم و دیدم ک مایکی جلوم با لباس مائو خودش ک فقط شلوارک بود رنگ مشکی وایساده یکمی ک چی بگم خیلی خجالت کشیدم ولی مایکی دستمو گرفت و رفتیم کنار استخر مایکی پاشو گذاشت ت اب و کامل رفت ت آب و بعدش منو بغل کرد منم گذاشت ت ک من شنا بلد نبودم یهو رفتم زیر و مایکی سریع مند کشوند بالا و پاشو زیرم گذاشت ک دوباره نرم پایین موهای هر دومون خیس و چسبیده ب سر بود و ب هم زل زده بودیم ک مایکی منو ب..و....س....ی ...د و بعدش بغلم کرد و توی آب چرخید منم از هیجان داشتم میمیرم
مایکی: حال میکنی؟ تمام تلاشمو میکنم ک ت خوشحال باشی هینا .. بخاطرت هر کاری میکنم
هینا: منم بخاطرت هر کاری میکنم مایکی و ممنون ک کنارمییی *با لبخند*
ک مایکی هم دوباره ت آب منو چرخوند
از نظر کوکو: ( کوکو با بقیه رفته گردش و ت ذهنش میگه این حرفارو)
کوکو: باید هینا رو بدست بیارم من واقعا عاشقشم
ادامه دارد....
لایک و فالووو
۱۳.۳k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.